Thursday, March 7, 2013

چرا احمدی نژاد برای طرفدارانش،چاوز نمی شود؟


هوگو چاوز در در میان قشر متوسط رو به ضعیف کشور ونزوئلا،در طی چهارده سال قدرت،جایگاهی ماندگار برای خود ترسیم کرد.
این ماندگاری از روزهای اول به قدرت رسیدن کلید خورده است.از روزهایی که نفت را به معنای واقعی بر سر سفره طرفدارانش برده بود.این محبوبیت چاوز طی بازه ای از زمان شکل گرفته است،بازه ای که قاعده بازی در آن رعایت می شد.
هوگو چاوز شعارهایی جذاب را تحویل طرفدارانش می داد اما برای قشر موافقش برشعارهایش جامه عمل می پوشاند.
هوگو چاوز ضد آمریکا یا به قول خودش ضد امپریالیست بود اما هیچگاه به وزیرش اجازه نداد تحت هر شرایطی،عنوان کند آمریکا را تحریم خواهیم کرد و فروش نفتمان را قطع خواهیم کرد! چرا که خود به عنوان یک رییس دولت بهتر از هر شهروندی می دانست فروش محصولش راز بقای محبوبیتش خواهد بود.
چاوز از تحریک آمریکایی ها خوشحال می شد اما تا حدی که مورد تحریم آنها قرار نگیرد.
هوگو چاوز ارتباطش را حتی اگر شده از طریق فروش محصول کشورش با دشمنانش هم حفظ کرده بود و از هر مذهب و آیین و سیاستی برای بقای محبوبیتش در میان طرفدارانش استفاده می کرد.
گاهی در کاباره ها حضور پیدا می کرد و گاهی در اماکن مذهبی مسلمانان.
حضورش در اماکن مذهبی مسلمانان،برای مردمی که به او علاقه داشتند به معنی نوعی سودآوری مالی برایشان معنی شده بود.مردم طرفدارش می دانستند که بعد از این سفر زیارتی، هوگو می تواند باعث شود یکی از توانمند ترین شرکتهای ساختمان سازی یک کشور اسلامی،برای مردم طرفدارش خانه سازی کند و بدین سان پابرهنگان کشورش طی چهار سال صاحبخانه شوند و در حمایتش تمام قد بایستند.
چاوز در میان کسانی که به او اعتماد کردند از محبوبیتی برخوردار شد که رفته رفته باعث شد چهارده سال حکومت کند.نه منتقد مانع این حکومت شود،نه امپریالیسم و تنها سرطان باعث شود حکومتش به پایان برسد.
هوگو چاوز اگر چه در داشتن حزب مخالف با محمود احمدی نژاد اشتراک داشت اما در داشتن منتقد اصولگرای با بصیرت تفاوت های بسیاری داشت.
وی هیچگاه از طریق سیمای ملی کشورش که بسیار تاثیر را در اقشار جامعه دارد متهم به بنی صدری شدن نشد و این باعث می شد تا همیشه طرفدارانش از این حیث که چاوز را دارند مطمئن باشند.
در واقع منتقدین اصولگرایی نداشت و تنها مجبور به سرکوب احزاب مخالف بود و درگیرِجنگ سرد رسانه ای با خودی های با بصیرت نبود.

Tuesday, January 22, 2013

دیدار در شب 1299 ام

امشب،مهمانِ میزبانِ بدتینت هم مهمان خانه است.
خبر کوتاه بود اما دنیایی شادی داشت.
مسعود آمد و هیچ کس نمی تواند به اندازه ی مهسا ،که سه سال برای چنین شبی پله های دادستانی را پایین و بالا کرد
امشب را درک کند.هزارودویست و نود ونه شب از تنهایی مسعود و مهسا می گذشت.


Sunday, January 20, 2013

مهمان اوین مهمان خانه

دویست و بیست و سه رو قبل بود.مهمان اوین شد.در تدارک برگزاری جشن تولد همسرش بود.امان ندادند.
در این فاصله همسرش به مرخصی آمد.با جای خالی اش اشک ریخت و رفت.
حالا بدون همسرش امروز، به مرخصی آمد.


Sunday, January 6, 2013

اینجا حریم خصوصی یعنی اجازه از مخالف


اینجا باید برای شخصی ترین مسائل زندگی و حق استفاده از این حریم شخصی از مخالف و منتقد تا بصاریون و سایتهای وابسته اجازه بگیری و تمکین کنی و گرنه مجازات افشاگری را برای شما در نظر میگیرند
به شما پیغام با واسطه و بدون واسطه می دهند که یا استعفا بده و از سمتت برکنار شو یا عکسهای شخصی ات را برملا خواهیم کرد!
عکس شخصی یعنی عکس بدون روسری در یک حریم خصوصی نه عکسی از شما در سواحل قناری
عکسی که بدون اجازه حضرات عکاسی شده و در شخصی ترین گوشه مجازی و در محدود ترین پست ممکن برای تنی از اعضا و دوستان و خانواده به اشتراک گذاشته شده.
همان عکس می شود پیراهن عثمان و قصد بازدارندگی از انتقاد را پیدا می کند.
انتقاد به چه؟ انتقاد از وضعیت اقتصادی و اجتماعی مملکت! کدام مملکت؟ مملکتی که مدعیان بصیرتش هر روز شهیدی گمنام در گوشه ای از این خاک را برملا می کنند تا هنوز از شرافت انسانهایی بگویند که برای تجاوز به حریم خصوصی پایمردی کردند وخون دادند و کشته شدند اما خود متجاوزین به حریم خصوصی می شوند.
ای کاش نه آنها کشته می شدد و نه اینها بصیر.ای کاش همانها مانده بودند تا بودند هنوز کسانی که از تجاوز به حریم خصوصی مردم رگ غیرتشان متورم شود و نه بگویند به متجاوز و جلویش تا پای خون بایستند.ای کاش بودند.
عضو شورای شهر همدان است.وکیلِ زهرا بنی یعقوب بوده.وکیلی که به اوضاع معیشتی و اجتماعی موکلانش معترض است و دستش در همایشی به تریبونی رسیده و انتقادش را بیان کرده.
برای من مهم نیست از کدام تریبون بیان کرده اما اینگونه جسارتها یعنی شهامت دادن به دیگران برای نقد اوضاع اسفبار این روزهای این مملکت.
پس از اینگونه نقد ها مدعیان بصیرت دسترسی به عکسی بدون روسری را برخود واجب دانسته و تهدید ها را شروع کرده اند که یا استعفا یا برملا.

Saturday, December 8, 2012

این خانه از پای بست ویران است

آقای روح الامینی در مناظره ای با خانم ابتکار: دهه اول انقلاب مقام معظم رهبری هر دوشنبه در مسجد دانشگاه بدون بسیاری از تشریفات تا سالهایی که رییس جمهور هم بودند، بلافاصله بعد از نماز جماعت یک سید اولاد پیغمبر، سریع،با نشاط وشاداب،صف نماز جماعت را می شکافتند، وارد گفتگوی آزادی با دانشجویان می شدند
به هر ترتیب آقای روح الامینی با ذکر این مساله نگرانند که چرا روسای جمهور قبل و فعل چنین گفتگوهایی و پاسخگویی های آسانی را برای دانشجویان دانشگاه ها در برنامه ندارند و خود را موظف به پاسخگویی به قشر دانشگاهی نمی دانند؟!
سوالی که برای من پیش آمد این که این سید اولاد پیغمبر الان هم با همان سرعت و نشاط و شادابیِ سابق بعد از دوران ریاست جمهوری، به سوال خبرنگاران و دانشجویانِ منتقد پاسخ می دهند؟
اصلن اجازه سوال به خبرنگاران می دهند؟
آیا ایشان خود باعث و مسوول این بی تفاوتی و عدم پاسخ گویی در لایه های پایین تر مدیریتِ بعد از خودشان نیستند؟از رییس جمهور های بعد از خودشان گرفته تا وزرای این روسای جمهور؟
وزیر آموزش و پروش در طی امسال حداقل با سه خبرِ کشته و زخمی و سوختن دانش آموزان بیگناه این کشور در راس خبرها قرار گرفته اند؟ شما پاسخی دیدید؟ به جز بازی من نبودم دستم بودِ وزیر و مسولین فرهنگیِ بسیج!
رطب خورده کی کند منع رطب
کسی که خود را در مقام پاسخ نبیند نمی تواند پاسخی ببیند
این خانه از پای بست ویران است

Thursday, October 11, 2012

سانسور بازی

دیر رسیدم. من معمولن دیر میرسم اما خب میرسم

بخشی از کتاب مانیفست جمهوری خواهی دفتر نخست از اکبر گنجی را با خود برای این بازیِ تمام شده آورده ام.




اكنون همه اصلاح طلبان ازمردم سالاری دفاع مي كنند ولي دقيقًا نمي گويند مرادشان از مردم سالاري چيست ؟
شمار زيادي از اصلاح طلبان تصريحًا يا تلويحًا اقتدارگراهستند وازمردم سالاري فقط نام آن را يدك مي كشند و گمان باطل مي برند كه مسائل و مشكلات كشور به صرف اينكه آﻧﻬاجايگزين جناح راست شوند،رفع وحل خواهد شد...........

Sunday, September 30, 2012

پشیمانم از رای سبزی که به شما دادم آقای موسوی

سه سال و چند ماه از آن روزهای پراحساس میگذرد.از آنروزهایی که بی محابا حتی ساعتهای استراحت و خواب،ذهنم از رای دادن و رای جمع کردن برای شما در استراحت نبود.از آنروزهایی که همه از مخالفِ تند گرفته تا خسته شده از نظام،از بازاری و کاسب و تاجر گرفته تا کارمند و نظامی وفرهنگی،همه همه به آمدن شما دلخوش کرده بودند و شما را در جمعهای خانوادگی و جمعهای خیابانی به دیگری پیشنهاد میدادند.
حالا دیگر یخ ذوب شده ی بین ما وشما که سیال شده بود و باعث شده بود با محبوبیت تمام اسم کوچک شما را فریاد بزنیم و روی درو دیوار شهرها حک کنیم دوباره منجمد شده و شما شدی آقای موسوی و این یعنی اینکه آن احساسات غلیان شده فروکش کرده و باعث شده  حداقل من یکنفر براحتی بتوانم با خودم کنار بیایم و ببینم چرا شما را اصلح میدانستم.چرا شما را عاشق شده بودم.چرا شما را تنها کسی میدانستم که این مملکت را نجات خواهد داد.
نتیجه شد: پشیمانیِ من.چرا؟چون شما تنها کاندیدی بودی که برنامه ی اقتصادی ارائه ندادید.
چون شما اگر توان جمع کردن یک تیمِ مشاورِ خوبِ اقتصادی داشتی و این تیم به شما برنامه می داد آنوقت بود که شما حرفی برای گفتن داشتید.
چون شما اگر اقتصاد مردم دغدغه ی ذهنتیان بود لاقل یک برنامه ی کوچک اقتصادی برای چهار سال ریاست جمهوری خود می
داد.اما افسوس و دریغ از این درایت.
ببینید من شما را با موفق ترین رییس جمهور های تاریخ مقایسه نکرده ام.شما را با رقیبتان مقایسه کردم و به این نتیجه رسیدم.
برخی از قیاسهای من اینها بودند:
تیمِ مشاور احمدی نژاد برنامه ی یارانه ای تعریف کرد چون دغدغه اش پول نفتِ سرِ سفره مردم بود اما شما چی؟
تیمِ مشاور احمدی نژاد مسکن مهر و پیوند مهر تعریف کرد چون دغدغه اش مسکن و ازدواج مردم بود اما شما چی؟
تیمِ مشاور احمدی نژاد دو هزار و پانصد شغل تعریف کرد چون دغدغه اش اشتغال جوانان بود اما شما چی؟
تیمِ مشاور احمدی نژاد بیمه ی زنان خانه دار تعریف کرد چون دغدغه اش دامان زن و معراج مردبود اما شما چی؟
تیمِ مشاور احمدی نژاد برای پرداختِ هزینه های یارانه چندین و چند اختلاس تعریف کرد و نتیجه گرفت اما شما چی؟
تیمِ مشاور احمدی نژاد حتی برای بعد از بن بستِ اختلاس،بازی دلار و سکه را تعریف کرد اما شما چی؟
محال است شما حتی در تخیلاتتان هم به دلار سه هزار تومانی می اندیشید اما آنها تخیل را واقعی کردند شما موفق بودید یا آنها؟
آنها وعده ی مدیریت جهانی دادند و موفق شدند که با دلار سه هزار تومانی جهان را مدیریت کنند و بخندند به شعار ناتوانی مدیریت نانوایی،که شما سر می دادید و ریش سبز کسانی که به شما رای دادند.
آنها کاری کرده اند که اگر یک آمریکایی نیت کند دلار بخرد مجبور شود سه هزار تومان پول بپردازد.کدام بیشتر است یک یا سه؟
دیدید به چه راحتی مدیریت را سه قبضه کردند؟
آنها نفت را بخشیدند و در ازایش دلار را دست گرفتند.آخر شما بگویید نفتی که با پشم معامله میشود پرسود تر است یا دلاری که در ازایِ یکش، سه میگیرند؟
نخندید جناب موسوی،به این فکر کنید که شما هم اگر توان این را داشتید که به دلار سه هزار تومانی حتی فکر بکنید نظرِ نزدیک به شما بوفور یافت میشد.
و من حق ندارم از نبود برنامه ی اقتصادی شما گله مند باشم واز رای سبزم پشیمان؟
اصلن شما را چه به ریاست جمهور؟ شما دیر فهمیدید که برای اینکار ساخته نشده اید،تازه اصرار هم میکردید.حالا که آن گوشه نشسته اید و نقاشی میکنید راحت تر نیستید خدایی؟

من پشیمانم از رایِ سبزی که به شما دادم چون با رای سبزم حتی سبزی هم نمی توانم بخرم چون برنامه ی اقتصادی نداشتید.
اما آنها که به شما رای ندادند،صد و شصت نفری به نیویورک سفر میکنند تا در بلاد کفر معامله هایی کنند که در ایران نمی توانند و این نتیجه ی درایت یک سر تیم خوب بود برای جمع کردن بهترین،پاکترین و خط قرمز ترین مشاورانی بود که توانایی معرفی یک برنامه ی هوشمند اقتصادی را دارا بودند.
حالا شما بمانید در آرزوهای رنگیتان برای اعتلای ایران.
من هم حالا که فهمیده شدم و از احساسات به دور شده ام تصمیم گرفته ام دیگر رای ندهم چون شما که قطعن نیستید احساساتمان را جریحه دار کنی.
رقیبتان هم دیگر نیست تا یک برنامه ی اقتصادی برای چند سال آینده تعریف کند.
 دیگران هم که یکی تک رای انداز است و یکی تک خورِ رای.
مددوف هم نشد پوتین که به او اعتماد کنم.